كاش عشق بزركترين دروغ دنيانبود!
برچسبها:
ta...
حوالی این ساعت های بارانیـــِ
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از آغوش تو که
کنارم نیستی
.....
امشب فقط دلم می خواد ببارم، فقط دلم می خواد اشک بریزم شاید که آتیش دلم خاموش بشه اینقدر باریدم که هیچ نقطه سفیدی تو چشمام باقی نمونده، اونقدر هق هقم رو قورت دادم که احساس می کنم دارم حناق می گیرم، وای یه درد بزرگی تو سینمه که هیچ جوری راحتم نمی ذاره، یه فریادی تو دلم جا خوش کرده که هیچ جایی برای هوار کردنش ندارم. دارم گر می گیرم،دارم می میرم، دارم دق می کنم.کدوم آهی رو تو کدوم سینه ای به پرواز در آوردم که حالا رو شونه هام نشسته و به دور گردنم
حلقه زده تا نابودم کنه؟کدوم گناه نابخشوده ای دارم که مجازاتش رو اینطوری باید پس بدم؟خدایا به کدوم در بستت بزنم تا دلت به رحم بیاد و نجاتم بدی،
تا خلاصــــــــــــــــــَـــــــــــــــم کنی؟
هـ ـر كـ ـهـ آیـ ـد
گـ ـوید: گریـ ـهـ كـ ـن، تسكیـ ـن اسـ ـت
گریـ ـهـ آرام دل غمگیـ ـن اسـ ـت
چنـ ـد سـ ـالے اسـ ـت كـ ـهـ مـ ـن مے گریـ ـم
در پـ ـے تسكینـ ـم
ولـ ـے اے كـ ـاش كسـے مے دانسـ ـت
چنـ ـد دریـ ـ ــا بیـ ـن مـ ـا فاصـ ـلهـ اسـ ـت
مـ ـن و آرام دل غمگینـ ـمـ
جملههایت را بفهمد
هَـميشه بـآيد کسـی باشد
تا بُغضهايت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآيد کسی باشد
کـــہ وقتي صدایت لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگيـر شدی بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردی برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتيآج داری
بفهمد کـــہ درد داری
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چيزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد کـــہ دِلت برای قَدم زدن زيرِ باران...
برای بوسیدنش...
برای يك آغوشِ گَرم تنگ شده است
هميشه بايد کسی باشد
هميشه...
برای عشق گریه کن
ولی کسی رو به خاطر عشق به گریه کردن ننداز
عشق بازی کن امـــــــــا
هرگز کسی رو با عشق به بازی نده
ا
برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه
بی تو زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب
می تواند نفس بکشد؟؟؟
مگر می شود هوا را از
زندگیم برداری و من زنده بمانم؟؟؟
بگو معنی تمرین چیست؟؟؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟
بریدن از خودم را؟؟؟.....
گاهی نباید ناز کشید ؛
انتظار کشید ؛
آه کشید ؛
درد کشید ؛
فریاد کشید ....
تنها باید دست کشید و رفت ... !!!
وقتي از يکي ضربه مي بيني درست مثل اين ميمونه که با ماشين بهت زده و داغونت
کرده ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين ميمونه که بهش فرصت دادي تا دنده عقب
برگرده ودوباره از روت رد میشه تا مطمئن بشه که چيزي ازت نمونده...!
یک نفر نیست
یک
نفر نیست که غم های مرا بشناسد
دل
ساده ، دل تنهای مرا بشناسد
حجم
خاکستری غربت تنهایی من
یک
نفر نیست که دنیای مرا بشناسد
یک
نفر نیست که از خاموشی چشمانم
شب
یلدای غزل های مرا بشناسد
یک
نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی
غم
پنهان مرا بشناسد
دلم
آویخته از دار پریشانی هاست
یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت اصلا نمیدونست عشق چیه عاشق به کی میگن تا حالا هم هیچکس
رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید
هرکی که میومد بهش میگفت من یکی رو دوست دارم بهش میگفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و
فیلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی توی یه خیابون خلوت و تاریک داشت واسه خودش راه
میرفت که یه دختری اومد و از کنارش رد شد پسر قصه ما وقتی که دختره رو دید دلش ریخت و حالش یه جوری شد
انگار که این دختره رو یه عمر میشناخته.حالش خراب شد اومد بره دنبال دختره ولی نتونست مونده بود سر دو راهی
تا اینکه دختره ازش دور شد و رفت اون هم همینجوری واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خیابون اینقدر رفت و
رفت و رفت تا اینکه به خودش اومد و دید که رو زمین پر از برفه رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد همش به دختره
فکر میکرد بعضی موقع ها هم یه نم اشکی تو چشاش جمع می شد چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون
جوری بود تا اینکه باز دوباره دختره رو دید دوباره دلش یه دفعه ریخت ولی این دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد
باهاش راه رفتن و حرف زدن توی یه شب سرد همین جور راه میرفتن و پسره فقط حرف میزد دختره هیچی نمیگفت
تا اینکه رسیدن به یه جایی که دختره باید از پسره جدا میشد بالاخره دختره حرف زد و خداحافظی کرد پسره برای
اولین توی عمرش به دختره گفت دوست دارم دختره هم یه خنده کوچیک کرد و رفت پسره نفهمید که معنی اون خنده
چی بود ولی پیش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد اون شب دیگه حال پسره خراب نبود چند روز گذشت
تا اینکه دختره به پسر جواب داد و تقاضای دوستی پسره رو قبول کرد پسره اون شب از خوشحالیش نمیدونست
چیکار کنه از فردا اون روز بیرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد اولش هر جفتشون خیلی خوشحال بودن که با
هم میرن بیرون وقتی که میرفتن بیرون فکر هیچ چیز جز خودشون رو نمی کردن توی اون یه ساعتی که با هم بیرون
بودن اندازه یه عمر بهشون خوش میگذشت پسره هرکاری میکرد که دختره یه لبخند بزنه همینجوری چند وقت با هم
بودن پسره اصلا نمی فهمید که روز هاش چه جوری میگذره اگه یه روز پسره دختره رو نمیدید اون روزش شب نمیشد
اگه یه روز صداش رو نمیشنید اون روز دلش میگرفت و گریه میکرد یه چند وقتی گذشت با هم دیگه خیلی خوب و
راحت شده بودن تا این که روز های بد رسید روزگار نتونست خوشی پسره رو ببینه به خاطر همین دختره رو یه کم
عوض کرد دختره دیگه مثل قبل نبود دیگه مثل قبل تا پسره بهش میگفت بریم بیرون نمیومد و کلی بهونه میاورد
دیگه هر سری پسره زنگ میزد به دختره دختره دیگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نمیزد و همش دوست
داشت که تلفن رو قطع کنه از اونجا شد که پسره فهمید عشق چیه و از اون روز به بعد کم کم گریه اومد به سراغش
دختره یه روز خوب بود یه روز بد بود با پسره دیگه اون دختر اولی قصه نبود پسره نمیدونست که برا چی دختره عوض
شده یه چند وقتی همینجوری گذشت تا اینکه پسره یه سری زنگ زد به دختره ولی دختره دیگه تلفن رو جواب نداد
هرچقدر زنگ زد دختره جواب نمیداد همینجوری چند روز پسره همش زنگ میزد ولی دختره جواب نمیداد یه سری هم
که زنگ زد پسره گوشی رو دختره داد به یه مرده تا جواب بده پسره وقتی اینکار رو دید دیگه نتونست طاغت بیاره
همونجا وسط خیابون زد زیر گریه طوری که نگاه همه به طرفش جلب شد همونجور با چشم گریون اومد خونه و رفت
توی اتاقش و در رو بست یه روز تموم تو اتاقش بود و گریه میکرد و در رو روی هیچکس باز نمیکرد تا اینکه بالاخره اومد
بیرون از اتاق اومد بیرون و یه چند وقتی به دختره دیگه زنگ نزد تا اینکه بعد از چند روز توی یه شب سرد دختره زنگ
زد و به پسره گفت که میخوام ببینمت و قرار فردا رو گذاشتن پسره اینقدر خوشحال شده بود فکر میکرد که باز دوباره
مثل قبله فکر میکرد باز وقتی میره تو پارک توی محل قرار همیشگیشون دختره میاد و با هم دیگه کلی میخندن و
بهشون خوش میگذره ولی فردا شد پسره رفت توی همون پارک و توی همون صندلی که قبلا میشستن نشست
تا دختره اومد پسره کلی حرف خوب زد ولی دختره بهش گفت بس کن میخوام یه چیزی بهت بگم و دختره شروع کرد
به حرف زدن دختره گفت من دو سال پیش یه پسره رو میخواستم که اونم خیلی منو میخواست یک سال تموم شب
و روزمون با هم بود و خیلی هم دوستش دارم ولی مادرم با ازدواج ما موافق نیست مادرم تو رو دوست داره از تو
خوشش اومده ولی من اصلا تو رو دوست ندارم این چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم به خاطر اینکه
نمیخواستم دلت رو بشکنم پسره همینطور مثل ابر بهار داشت اشک میریخت و دختره هم به حرف هاش ادامه میداد
دختره گفت تو رو خدا تو برو پی زندگی خودت من برات دعا میکنم که خوش بخت بشی تو رو خدا من رو ول کن
من کسی دیگه رو دوست دارم این جمله دختره همینجوری تو گوش پسره میچرخید و براش تکرار میشد و پسره هم
فقط گریه میکرد و هیچی نمیگفت دختره گفت من میخوام به مامانم بگم که تو رفتی خارج از کشور تا دیگه تو رو
فراموش کنه تو هم دیگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم باز پسره
هیچی نگفت و گریه کرد دختره هم گفت من باید برم و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو دیگه فراموش کن و رفت
پسره همین طور داشت گریه میکرد و دختره هم دور میشد تا اینکه پسره رفت و برای اولین بار تو زندگیش سیگار
کشید فکر میکرد که آرومش میکنه همینطور سیگار میکشید دو ساعت تمام و گریه میکرد زیر بارون تا اینکه شب شد
و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت رفت و توی خونه همش داشت گریه میکرد دو روز تموم همینجوری گریه
میکرد زندگیش توی قطره های اشکش خلاصه شده بود تازه میفهمید که خودش یه روزی به یکی که داشت برای
عشقش گریه میکرد خندیده بود و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گریه میکرد پسره با خودش فکر کرد
که به هیچ وجه نمیتونه دختره رو فراموش کنه کلی با خودش فکر کرد تا اینکه یه شب دلش رو زد به دریا و رفت سمت
خونه دختره میخواست همه چی رو به مادر دختره بگه اگه قبول نمیکرد میخواست به پای دختره بیافته میخواست
هرکاری بکنه تا عشقش رو ازش نگیرن وقتی رسید جلوی خونه دختره سه دفعه رفت زنگ بزنه ولی نتونست تا اینکه
دل رو زد به دریا و زنگ زد زنگ زد و برادر دختره اومد پایین و گفت شما پسره هم گفت با مادرتون کار دارم مادر دختره
و خود دختره هم اومدن پایین مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل ولی دختره خوشحال نشد
وقتی پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره داداش دختره عصبانی شد و پسره رو زد ولی پسره هیچ دفاعی از
خودش نکرد تا اینکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد و پسره رو برد اون طرف و با گریه بهش
گفت به خاطر من برو اگه اینجا باشی میکشنت پسره هم با گریه گفت من دوستش دارم نمیتونم ازش جدا باشم
باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد صورت پسره پر از خون شده
بود و همینطور گریه میکرد تا اینکه مادر دختره زورکی پسره رو راهی کرد سمت خونشون پسره با صورت خونی و
چشم های گریون توی خیابون راه افتاد و فقط گریه میکرد اون شب رو پسره توی پارک و با چشم های گریون گذروند
مادره پسره اون شب به همه بیمارستان های اون شهر سر زده بود به خاطر اینکه پسرش نرفته بود خونه ولی
فرداش پسرش رو زیر بارون با لباس خیس و صورت خونی بی هوش توی پارک پیدا کرد پسره دیگه از دختره خبری
پیدا نکرد هنوز هم وقتی یاد اون موقع میافته چشم هاش پر از اشک میشه و گریه میکنه هنوز پسره فکر میکنه که
دختره یه روزی میاد پیشش و تا همیشه برای اون میشه هنوز هم پسره دختره رو بیشتر از خودش دوست داره
الان دیگه پسره وقتی یکی رو میبینه که داره برای عشق گریه میکنه دیگه بهش نمیخنده بلکه خودش هم میشینه و
باهاش گریه میکنه پسره دیگه از اون موقع به بعد عاشق هیچکس نشده خسته و دل مرده ....
این بود تموم قصه زندگی این پسر
خواننده: علی عبدالمالکی
آهنگ: تک پر
آی آدما گوش بکنید وصیت منو
آى شمایی که میگیرید رو دوشتون جنازه ی من
دستای منو از توی تابوت بیرون بذارید
تا که بدونن هیچی از این دنیا نبردم خالین این دستای من
تورو خدا موهای منو شونه نکشید
تا که بدونن دست نوازش نکشیدن رو سر من
اگه کسی سراغمو ازتون گرفت
تورو خدا نذارید بره آخه اونه قاتل من
بگید چشاش به در بود، نیومدی سراغش
بگید به یاد تو بود، نیومدی سراغش
بگید که تک پرت بود، نیومدی سراغش
بگید که عاشقت مرد، دیگه نیا سراغش
بگید چشاش به در بود، نیومدی سراغش
بگید به یاد تو بود، نیومدی سراغش
بگید که تک پرت بود، نیومدی سراغش
بگید که عاشقت مرد، دیگه نیا سراغش
دارم به شب بیداریم... مثل تو... عادت می کنم
چون با خیالت راحتم... یک خواب راحت می کنم
آغاز هرروز مرا... رویای تو جان می دهد
شب ها به جای روی تو... با ماه صحبت می کنم
گویی برایم هیچ چیز... اندازه عشق تو نیست
تو جان ناقابل بخواه... فوری اجابت می کنم
جادوی هر لبخند تو... تا عمق جانم می رود
حتی به لبخند تو هم ...گاهی حسادت می کنم
هرچه که دارم مال تو... دار و ندارم مال تو
با هرچه مانده از غمت... این گونه خلوت می کنم
گفتی بمانم منتظر... سخت است... اما نازنین
تنها برای حکم تو... دارم رعایت می کنم
داری دل و جان مرا ...هر لحظه غارت می کنی
دارم به شب بیداریم... مثل تو... عادت می کنم
به درخواست شما عزیزان اهنگ عاشقانه عشق اول که خوانندش مهدی احمدوند هست رو واسه دانلود گذاشتم
امیدوارم که خوشتون بیاد
لینک مستقیم:
Mehdi Ahmadvand - Eshghe Avval
دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است
کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب
دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت
حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
بیـن ایـن قـــوم که از باکـرگی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ
بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک
بيارم،
مربيه ميگه: بچه رو ميبريدش؟
گفتم پَ نه پَ همينجا ميخورمش
به يارو راننده ميگم..آقا اگه ميشه يكم سريعتر..الان هواپيما ميپره...
ميگه..به سلامتي مسافرين؟....
گفتم پَ نه پَ فندك هواپيما ديشب دستم جامونده....ميرم بدم به رانندش
رفتم بالاي برج ميخواستم خودمو بندازم پايين
يارو ميگه ميخواي خودکشي کني؟
گفتم پَ نه پَ اومدم ببينم سرعت صفر تا صدم از اين بالا تا پايين چقدر
ميشه، بجاي پروژه بدم دانشگاه
رفتم سم بخرم واسه سوسك
يارو ميگه ميخواين سريع بميره؟!
گفتم پَ نه پَ ميخوام شكنجش كنم ازش اعتراف بگيرم!!!
به اپراتور اداره ميگم لطفا شماره فلاني رو برام بگير .
ميگه گرفتم وصل کنم؟
گفتم پَ نه پَ فوت کن , قطع کن
حواسم نبود با صورت رفتم تو در
ميگه نديديش؟
گفتم پَ نه پَ من داركوبم مي خوام با منقار يه سوراخ برا خودم باز كنم
برم تو
طوطي گرفتم
فاميلمون اومده ميگه طوطيه؟
گفتم پَ نه پَ يا کريمه يه کم با فتوشاپ تغييرش دادم
به استاد ميگم لطفا كمكم كنيد دارم مشروط ميشم
ميگه نمره ميخواي
گفتم پَ نه پَ نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاكي كه بايد بريزم تو
سرم ميخوام!
از تاکسی پیاده شدم به راننده نیگا میکنم, میگه باقی پولتو میخوای؟ میگم نه پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم
دختر "با کلی عشوه و ناز": کلی پسر با تک تک نفس های من مردن !!!! ـپسر با اعتماد نفس: پ نه پ میخواستی نمیرن ازون بوی بد دهنت
تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلومو گرفته! میگم پولیه؟ مبگه پ نه پ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند
از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن، طرف میگه بفرستم واستون؟ پ ن پ آپلود کن، لینکش رو بده، دانلود میکنم
میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟ سرخ پوسته گفت پ نه پ ژاپونه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم
تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟ پـَـ نه پـَـ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم!!!!
با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم امبولانس بیاد؟ میگم : پـَـ نه پـَـ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش میکنیم!!!! ـ
داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده، خوردم زمین میگه کمک میخوای؟ میگم پـَـ نه پـَـ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت میکنم بریییید برییییییید!!!! ـ
پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم میگه یعنی چند سال دیگه میخوای ازدواج کنی؟ پـَـ نه پـَـ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه!!!! ـ
رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!! پـَـ نه پـَـ سه راه آذری ، دربست...!!!! ـ
رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟ پَ نه پَ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام ! ـ
درود دوباره...
به یارو می گم حاجی برو از خودت یه عکسه 3*4 بگیر . میگه برم عکاسی ؟ میگم :پـَـَـَـ نـَـَـَ پـَـَـَـ برو همین روبرو صاف کاری بگو بدون رنگ یکی ازت در بیاره .
ديروز با خانومم عقد كرديم از محضر كه درومديم دوستم ميگه: عقد كرديد
ميگم:پـَـَـ نــه پـَـَــــ:حاج آقا شام درست كرده بود گفتيم دوره هم باشيم
بعد مسابقه فوتبال که باختیم
یکی از بچه ها خیلی احساساتی شده بود گفت : یعنی بردن؟!
پـــــــــَ نــــــــــه پــــــــــــَ میخواستن ببینن جنبه باخت داریم یا نه!!
با دوستم جلوی در خونشون وایساده بودیم داداشش اومده عصبانی و درب و داغون دوستم میگه چی شده داداشش میگه با یه نفر دعوام شد بستمش به فحش دوستم میگه اونم فحش داد؟ داداش میگه پ نه پ به خاطر اینکه ذکر خیر کلیه اقوام دور و نزدیکش رو کردم ازم صمیمانه تشکر و قدردانی کرد
استاد خطاطی از کلاس بیرونم کرد و گفت برای خودت میگم دیگه نیا... شب بابام پرسید: یعنی خیلی بد خط بودی، نا امید شد؟ گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ، ترسید رو دستش بلند بشم
درود فراوان
ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم
****************
بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم
میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم
پـَـَـ نــه پـَـَــ
خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم
*****************
یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه
چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم
تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم
*****************
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ
خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام
واسشون جشن سالگرد بگیرم
*****************
در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه
می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه
********************
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده
میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم
********************
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو
کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازیم
*********************
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس
اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید
که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری
کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام
************************
مرغ عشقم مرده و درحالي كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس.
دوستم اومده مي گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد
داشته دكتر گفته بايد طاق باز دراز بكشه كف قفس
************************
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین
بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه
******************
به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!!
ـ
********************
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون
میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی
کنیم
*******************
میگه امتحانِ چی داری؟؟؟ میگم وصایا,,, میپرسه وصایای
امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ وصایای الیزابت تیلور
************************
تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک
بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک
بشه
**********************
ساعت 5-4 صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب
میدم..میگه خواب بودی؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان
میگفتم صدام گرفته
ا اين همه خستگيهام يه تکيه گاهي
چه آرزوهايي که بر تو بستم
بلور قلبمو به پات شکستم
تا به تو تکيه کردم پشتمو خالي کردي
تو رسم دل شکستنو بد جوري حالي کردي...؟
تو با من ؛ خنده هايت مال مردم
نگاه آشنايت مال مردم
هوس هايت در آغوش رفيقان
غمت با من ؛ وفايت مال مردم . . .
بي وفا عشق من به خدا اشک من
مي مونه رو گونم تا بياي پيش من
رفتي و بعد تو چه زجري کشيدم
هنوز تار موتو به دنيا نمي دم
تو رو به خاطراتمون منو بي خبر نذار
تو رو به اشکمون قسم منو چشم به در نذار
باشه مي رم از پيشت خدا حافظ عشق من
ببخش روي نامه هام باز چکيده اشک من
دلت موندني نبود خدا حافظ عشق من
حالا که نموندي بگو از من چي ديدي
چه ساده نشستي چه ساده پريدي
بغضمو وقت جدايي نگه داشتم به سختي
حتي واسه دل خوشي هم دس تکون ندادي رفتي
پس بذار روي ماهتو دم آخر نگا کنم
سخته با خاطراتمون با دل خون وداع کنم
وقت رفتنت نبود خدا حافظ عشق من
دلت مي شکنه يه روز مي دوني قدر اشک من
سخته گفتنش ولي خدا حافظ عشق من
دیشب دهانم را بوئید ! مبادا گفته باشم دوستت
دارم . . .
آه ! چه کنم ؟ هنوز هم دهانم بوی خون می
دهد . . .
پنج وارونه چه معنی دارد ؟
خواهر کوچکم از من پرسید !
من به او خندیدم . . .
گفت : روی دیوار و درختان دیدم ، من خودم دیدم مهران پسر
همسایه پنج وارونه به مینو می داد .
باز هم خندیدم . آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید .
بغلش کردم و با او گفتم : بعدها وقتی درد سقف کوتاه دلت را خم
کرد ، بی سبب می فهمی ، پنج وارونه چه معنی دارد . . .